۱۳۹۱/۱۰/۱۰

بچه که بودیم ...


یه نوع باطری قلمی تولید میشد بنام پارس، زرد و آبی بود و درسته که دم به دیقه سولفات میکرد و دلمون واسه تمیز کردن وسیله برقی به فاک رفتمون میسوزه اما خدایی ولتاژ خفنی داشت، دوسه تاشو سری میکردی قشنگ میشد باطری به باطری کرد، استارت زد. هیچی دیگه خواستم بگم بد نیست یه کمپین حمایت از باطری قلمی راه بندازیم.

۱۳۹۱/۰۹/۲۶

بعد از یه عمر شب جمعه گدایی کردن فهمیدم ...


قدرت شروع  داشتن، بهتر از شروع قدرتمند داشتنه
فضولات: تکبیر

۱۳۹۱/۰۸/۲۹

ان درز...


تو زندگی آدمایی هستن که وقتی اسمشون رو رو گوشی تلفن میبینی آرزو میکنی ای کاش یه روز بتونی تمام ارتباطاتی که اجبارن تو رو به اون وصل میکن، قطع کنی... یکی از روشهایی که جدیدن دارم روش کار میکنم استفاده از نامهای مستعار مضحک و مسخره تو گوشیه ... از موتزارت و کلاه بردار گرفته تا کون پوک و گاگول همه جوره ذخیره کردم. خوبیش اینه موقع تماسشون یه حس شیطنت و شادی آور بهم دست میده.

۱۳۹۱/۰۸/۲۴

تمرکز شدید...


یه رفیقی دارم وقتی بیکار میشه یا راست کلیک میکنه هی refresh رو میزنه یا هی رو دسکتاپش با موس مربع میکشه و ول میکنه. میگم فلانی دکمه f5 رو بزنی همون حکمrefresh   رو داره ها. میگه تو نمیفهمی ... این کار حکم تسبیح انداختنو داره. مطمعن شدم بیکاری رومغزش اثر بد گذاشته

۱۳۹۱/۰۸/۲۲

خود آزاری...

قدیما که برق بیشتر می رفت، یه کرمی داشتیم که می رفتیم یکی دوبار کلید اتاقو می زدیم بعد یادمون می رفت کدوم طرف خاموشه کدوم طرف روشن. خلاصه تا صب با استرس اینکه نکنه نصف شب روشن بشه میخوابیدیم

۱۳۹۱/۰۷/۱۷

از نصایح پدر...



بهترین کار اینه که  پول تولید کنی!

از دیگر سو...



نظافت بهانه ی خوبیه واسه گشنه موندن گربه ها

۱۳۹۱/۰۶/۱۰

بعد از یه عمر...


امروز به این نتیجه رسیدم که تنها شباهت آدمها اینه که باهم فرق دارن!

۱۳۹۱/۰۵/۳۱

حیاط وحش...


داشتم مستند حیوانات زیر آب رو میدیدم انقد حیوونای خارق العاده نشون داد که دلم به حال خدا سوخت. بیچاره تمام طرح های شکست خورده آفرینش رو ریخته زیر آب کسی پیدا نکنه این دیوسا رفتن با زیر دریایی سوتیاشو پیدا کردن...اصن یه وضعیه اون زیر

۱۳۹۱/۰۵/۱۵

استفثا از خزعبلات ادبی ...


اگه می خوای صدای سکوت رو بشنوی برو تو یه جای خلوت و انگشتات رو بزار رو گوشت و محکم فشار بده!

در عرض زندگی...


انگار در لحظه تنفر از کاره که بزرگترین ایده های فلسفی هر فرد به وجود میاد

۱۳۹۱/۰۴/۱۷

پرسشها یا پاسخهای کهنه ؟

دیوید پاویلایتیس  در مقدمه کتابی از رودی راکر تصویری رسم کرده است که شاید بتوان آنرا بارقه ای از نبوغ این فرد در بیان ساده نافهم ترین مسائل پیش روی بشر دانست، چیزی که در ادامه این کتاب هر چند تخیلی، بیشتر خودنمایی می کند. شاید اگر مطالب کتاب خواننده را به ورق زدن وا ندارد، بی انصافی نیست اگر بگوییم تصاویراین بار را به دوش میکشند....
  گفته می شود که زمان افول یک تمدن زمانی فرا می رسد که به پرسشهای تازه ، پاسخ های کهنه ای بدهد و البته این گفته در باب بن بست های فکری یک فرد نیز صادق است. اما....نکته ظریف تر اینجاست که آیا براستی پاسخ های تازه ای بر پرسش های کهنه ی سراسر زندگیمان یافته ایم؟!

۱۳۹۱/۰۳/۳۰

عقده های بچگی...


اون چوب رو صندلی آرایشگاه احتمالاً یکی از محکم ترین دلایلیه که چرا هیچ پسر بچه ای از آرایشگاه خوشش نمیاد. امروز اون نگاه افسرده رو بعد از سالها تو چهره یه بچه دیدم  

۱۳۹۱/۰۳/۲۳

در جستجوی دموکراسی ...


یه عده بچه تو خیابون بودن که می خواستن فوتبال بازی کنن، ظاهراً یکی بینشون بود که بقیه خوششون نمیومد تو هیچ تیمی باشه. به شیوه دموکراتیک شروع کردن به رأی جمع کردن که:" کسایی که نمیخوان فلانی تو بازی باشه دستا بالا...2 نفر...کسایی که نمیخوان فلانی تو بازی باشه دستا بالا...7! نفر و الی آخر" در آخر اون بازیکن بیرون موند
به تعریف مهلکی در مورد دموکراسی رسیدم : دموکراسی سلب مسئولیت فردی از یک تصمیم گروهیه
صلوات!

۱۳۹۱/۰۳/۱۹

ناگفته های قانون مورفی...


هر وخت میخوای چند روزی کسی بهت زنگ نزنه، آهنگ گوشیتو عوض کن