۱۳۹۹/۰۱/۱۰

این نوشته را کسی نمیخواند




10 سال پیش اینجا مینوشتم. آدمها از اینجا رفته اند، اینجا صفحه متروکه ایست. شاید وقت این باشد که شهر ما هم متروکه شود.  این نوشته بماند اینجا برای سالهای دگر، برای آدم های دگر، برای خودم دگر گوشه دنیا.






۱۳۹۲/۰۴/۳۰

عصر جدید...

هر جور حساب میکنم میبینم تو این دوره زمونه فقط وسایل ارتباط جمعی رشد کرده، پیشرفت در زمینه ارتباط فردی ناچیز بوده

۱۳۹۲/۰۴/۱۴

شغل های آینده ...

یکی از تصوراتی که مثل فیلمهای علمی تخیلی در مورد آینده داشتم، شغلهایی خواهد بود که کم  کم جامعه بهش نیاز پیدا میکنه ... یه نمونه ترسناکش حاملگیه!!

۱۳۹۲/۰۱/۱۸

از خودت مایه بزار (2)...



واسم ازین اس.ام.اس های مسهل فرستاد که:
بیچاره قلوه سنگی که از دست کودکی به سوی پرنده ای پرتاب می شود. مانده بر سر دو راهی،  دل کودک را بشکند یا بال پرنده را.
منم جو گیر شدم، واسش فرستادم:
اگه اون بچه ای که پرنده ها رو با سنگ میزنه رو گیر بیارم که از کون دار میزنمش. ریدم تو دلش

۱۳۹۲/۰۱/۱۴

فراتر از احساس...



کی این روانشناسا به جای این همه بحث های نامربوط، قبول میکنن که یه غریزه ای وجود داره به نام فرار از تنهایی  که باید ارضا بشه؟ همونطور که غرایزدیگه ای مثل فضولی، دلتنگی و... وجود داره

پست و صرفه جویی در هزینه ها...



یه تیکه کاغذ کوچیک ضمانتامه رو از کرج پست کردم تا تهران، شده 3700 تومن
فک کنم با آژانس میرفتم و برمیگشتم ارزونتر ازین درمیومد

۱۳۹۲/۰۱/۰۴

گشاد بازی...


از اونجا که رابطه مستقیمی بین کون گشادی و استفاده افراد از موس وجود داره، درهمین راستا به علاقمندان کیبورد مجازی ویندوز رو یادآور میشم
Start>All Programs>Accessories>Ease Of Access>On-Screen Keyboard

پرسشهای بی پاسخ...


چرا این مخترعان هنوز نتونستن دستگاهی بسازن که طعم رو از طریق اینترنت انتقال بده؟
مثلن یه چیز تو مایه های طعم لبانت

۱۳۹۱/۱۲/۱۶

از میان کتابها...


اول اینکه انسانهای کره زمین بر این باورند که باید به طرز خاصی رفتار کنند و نمی توانند از آن بگریزند
دوم اینکه آنها به آن شکل رفتار نمی کنند
این دو حقیقت اساس همه اندیشه های روشن درباره ی خودمان و جهانی است که درآن زندگی می کنیم.

۱۳۹۱/۱۱/۳۰

واژه های جدید جامعه شناسی...


بدبختانه داره به یه باور تبدیل میشه که رسیدن به هر چیزی تو ایران در گرو یه حرکت اسپرمی خواهد بود. توده ای عظیم حرکت میکنن به امید اولین بودن. مثل مترو

۱۳۹۱/۱۱/۲۴

اتحاد ملی...


نشسته بودیم تو تاکسی، کرایه 400 تومن بود و مسیر بدمسافری داشت. تاکسی واسه حرکت یه نفر رو کم داشت. همه نشسته بودن. داشتم فکر میکردم اگر همه (مسافرها و راننده) 100 تومن ضرر کنن تاکسی راه میوفته و با کمترین ناراحتی همه راضی خواهند بود. اما افسوس که اینجور افکار فقط خیال خام پختن بود. کرایه اون یه نفرو حساب کردم، تاکسی راه افتاد و همه راحت شدن.

۱۳۹۱/۱۱/۲۱

آرزوهای بزرگ...


حالا که فکر میکنم یکی از فانتزیام تو بچگی این بود که مثل فیلم خارجیا وقتی جلو تلویزیون یا مبل خوابم برد، بیان یه پتویی چیزی بکشن روم، حیف که با این جمله ضد حال میزدن : "پاشو برو تو جات بخواب"

۱۳۹۱/۱۱/۱۴

از سری پسوندهای خر کننده ...


کافیه کلمه ی "کامپیوتری" رو بزاری جلوی اسم یه شیء معمولی
تضمین فروش 97.2 %

۱۳۹۱/۱۰/۲۵

بنرهای مسهل...


تو بنرهای تبلیغاتی داخل کشور، مرد به یه کالای جنسی جهت لذت بردن زنان هوسران تبدیل شده

۱۳۹۱/۱۰/۱۰

بچه که بودیم ...


یه نوع باطری قلمی تولید میشد بنام پارس، زرد و آبی بود و درسته که دم به دیقه سولفات میکرد و دلمون واسه تمیز کردن وسیله برقی به فاک رفتمون میسوزه اما خدایی ولتاژ خفنی داشت، دوسه تاشو سری میکردی قشنگ میشد باطری به باطری کرد، استارت زد. هیچی دیگه خواستم بگم بد نیست یه کمپین حمایت از باطری قلمی راه بندازیم.

۱۳۹۱/۰۹/۲۶

بعد از یه عمر شب جمعه گدایی کردن فهمیدم ...


قدرت شروع  داشتن، بهتر از شروع قدرتمند داشتنه
فضولات: تکبیر

۱۳۹۱/۰۸/۲۹

ان درز...


تو زندگی آدمایی هستن که وقتی اسمشون رو رو گوشی تلفن میبینی آرزو میکنی ای کاش یه روز بتونی تمام ارتباطاتی که اجبارن تو رو به اون وصل میکن، قطع کنی... یکی از روشهایی که جدیدن دارم روش کار میکنم استفاده از نامهای مستعار مضحک و مسخره تو گوشیه ... از موتزارت و کلاه بردار گرفته تا کون پوک و گاگول همه جوره ذخیره کردم. خوبیش اینه موقع تماسشون یه حس شیطنت و شادی آور بهم دست میده.

۱۳۹۱/۰۸/۲۴

تمرکز شدید...


یه رفیقی دارم وقتی بیکار میشه یا راست کلیک میکنه هی refresh رو میزنه یا هی رو دسکتاپش با موس مربع میکشه و ول میکنه. میگم فلانی دکمه f5 رو بزنی همون حکمrefresh   رو داره ها. میگه تو نمیفهمی ... این کار حکم تسبیح انداختنو داره. مطمعن شدم بیکاری رومغزش اثر بد گذاشته

۱۳۹۱/۰۸/۲۲

خود آزاری...

قدیما که برق بیشتر می رفت، یه کرمی داشتیم که می رفتیم یکی دوبار کلید اتاقو می زدیم بعد یادمون می رفت کدوم طرف خاموشه کدوم طرف روشن. خلاصه تا صب با استرس اینکه نکنه نصف شب روشن بشه میخوابیدیم

۱۳۹۱/۰۷/۱۷

از نصایح پدر...



بهترین کار اینه که  پول تولید کنی!

از دیگر سو...



نظافت بهانه ی خوبیه واسه گشنه موندن گربه ها